SunShine Boy - 5

ساخت وبلاگ

قسمت پنجم

 

دوباره کل سالن رفت رو هوا!!

یکی از اعضای گروه که تقریبا هم قد بکهیون بود بهش نزدیک شد و خیلی آروم گفت: بکی داری چی کار میکنی؟

 

بکهیون برگشت سمت اون پسر و گفت: سوهو به من اعتماد کن!بعدا برات توضیح میدم!

بعد سرشو تکون دادو برگشتم سمت من: خب فن عزیز !بیا بریم روی سن!

چندتا دیگه از اعضا هم شروع کردن به تایید بکهیون!

آروم به طوری که خودش بشنوه گفتم: داری چه غلطی میکنی؟

گفت: به زودی میفهمی!

بعد دستمو کشید و من با خودش به سمت سِن برد! اعضاشم پشت سرش میومدن!

کلا همه چی قاطی شده بود!بعضی از اعضا به دخترا لبخند میزدن.بعضیا شون هم داشتن باهم پچ پچ میکردن و مطمئنا درباره ی کار بکهیون بود!

تو راه همه دخترا بهم با حسرت زل زده بودن وباعث میشدن حس عذاب کنم!

بعضیا بلند میگفتن:خوش به حالت!

بعضیام تیکه مینداختن!

بی توجه به همه شون داشتم به راهم ادامه میدادم.همه چیز اونقدر سریع اتفاق افتاد که نتونستم جلوی هیچ کدومشونو بگیرم!

واقعا حتی فکرشم نمیکردم این اتفاق بیوفته!تنها راه حل من فرار بود باید یه جوری در میرفتم از این مخمصه!

.

.

تقریبا داشتیم میرفتیم روی سن که یه مرد قد بلند از گوشه ای از سن به بکهیون وبقیه اشاره میکرد که برن اونجا!

اوناهم بی توقف به سمت اون مرد میرفتن!

منم مجبور بودم برم چون بکهیون دستمو محکم گرفته بود و یه جورایی داشت منو با خودش میکشید!

اون مرد قبل از اینکه ما برسیم جلوتر اومد و رو کرد به بکهیون:چی کار میکنید؟چرا برنامه رو بهم ریختید؟؟؟مگه قرار نبود.....؟

بکهیون :خب باید براتون توضیح بدم!

اون مرد دستی به موهاش کشید و گفت:سوهو؟؟سوهو کجاست؟

همون لحظه اون پسری که چند دقیقه پیش دیده بودم سریع اومد و جلو وایستاد!

گفت: منم از چیزی خبر نداشتم!

اون مرد به اطرافش نگاه کرد و گفت :فعلا برید تو رختکن تا ببینیم باید چیکار کنیم!

همه ی اعضا رفتن سمت رختکنشون!

منو بکهیون مونده بودیم! کلی هنگ کرده بودم که قضیه از چه قراره؟یعنی الان بکهیون...؟

دستمو از دستش کشیدم بیرون و گفتم: اصلا میشه بگی داری چی کار میکنی؟

بهم با جدیت نگاه کرد و گفت: خودت چی؟ تو اینجا چی کار میکنی؟

من: خب...من...من ....خب اومدم کنسرت دیگه!

گفت: کنسرت اکسو؟؟؟

گفتم: نمیدونم ...حالا هر چی!! دیگه از این مسخره بازیا درنیار!

خواستم سریع راهمو بگیرمو برم که دوباره دستمو محکم گرفت : کجا؟؟؟؟فعلا باهات کار داریم!

با اخم نگاش کردم و گفت: ولم کن....همین الان!

بی توجه به حرفم , انگار نه انگار که چیزی گفتم منو برد به سمت رختکن .منم مثل میخ وانیستادم .

منم همش سعی میکردم  که از دستش در برم!

یه چرخش 180 درجه زدم  که در برم اونم تو یه چرخش دستش منو محکم گرفت!

بی درنگ دستشو نیشگون گرفتم که بتونم در برم ! دوباره این دفعه از پایین موهامو کشید!

جیغم هوا رفت: آآآی ! دیونه ی... ولم کن!

برگشتم سمتش و هلش دادم ولی بدون اینکه تعادلشو از دست بده بهم نزدیک شد!

تقریبا داشتیم میجنگیدیم!برای 5 دقیقه همین روند ادامه داشت...

هنوز داشتیم میجنگیدیم که دیدم همه ی اعضای اکسو وایستادن یه جا و دارن تماشا مون میکنن!

بکهیون بادیدن من که به سمت اونا نگاه میکردم, خودش هم به سمت اونا برگشت!

همه شونه شبیه علامت سئوال بودن!

اون پسری که اسمش سوهو بود, گفت: دارین چی کار میکنین؟؟!!

خب اونا تعجب کردن چون فک میکردن من یه طرفدارم!از این خبر نداشتن که من با نقشه ی انتفام ....

بکهیون :خب...میدونی...بیاین بریم تو رختکن براتون توضیح بدم!

بعد خودش رفت به سمت رختکن..خواستم از این موقعیت استفاده کنم که سوهو:کجا؟؟؟تو هم باید بیای؟؟

برگشتم سمتش و گفتم: واسه چی؟؟

گفت: فک کنم تو هم بیاید توضیح بدی داشتی چی کار میکردی! پس بیا!

من سرجام وایستادم و تمایل به رفتن دنبالش رو نداشتم...

وقتی دید که هنوز وایستادم گفت: هنوز که وایستادی بیا تو!

بعد خودش اومد سمتم آستین لباسمو با خودش کشید به سمت رختکن!

.

.

تو رختکن

بکهیون:خب اون یه طرفدار نیست!

یکی از اعضا که قدی بلند و موهای رنگ –رنگی داشت پرسید: پس تو کنسرت ما چی کار میکنه!؟؟

 

بکهیون به من اشاره کرد و گفت: از خودش بپرس!!

اون پسر به من نگاه کرد ومنتظر شد که جوابشو بدم.

من سرمو خاروندم و بهانه آوردم: خب...من..خب...

نمیدونستم چی بگم !

من: خب اصلا مگه کنسرت اومدن جرمه؟؟!!

یکی از پسرای دیگه که اونجا وایستاده بود پوزخندی زد و گفت: واقعا مطمئنی از ما بدت میاد!؟؟؟

سوهو  سرشو تکون داد وگفت: خب باید یه کاری بکنیم!همه اون بیرون منتظرمونن!

یکی از اعضا پرید وسط وگفت: بکهیون همه چیز رو بهم ریخت!!!

بکهیون اخم کرد: هی!

سوهو: کاری که شده. بیاین اول همون کوییز رو انجام بدیم!چندتا از فن هارو میبریم و چهارتا سئوال میکنیم بعدش سریع تمومش میکنیم!

اون مرد که به نظر میومد مدیر برنامه هاشون باشه .سرشو تکون داد وگفت: آره! بهتره همین کارو کنیم!

خب پس زود باشید برید رو صحنه!

یکی از اعضا که قد متوسط و صورتی بامزه داشت , به من اشاره کرد و گفت: اینو چی کار کنیم؟؟

 

من: هی! این اسم داره!

سوهو جدی گفت: باید ببریمش!

اخم کردم ...وا مگه زور بود؟؟

-نمیخوام بیام .فک کردی کی هستی که بهم میگی بیام یا نیام؟؟!!

سوهو: زیادی حرف نزن و فقط گوش کن! الان به نفعت نیست لج بازی کنی!

هنگ کردم: چی؟؟؟

زیر لب گفتم : پسره ی از خود راضی...

فک کنم شنید چون لبخندی محو زدو راهشو گرفت و رفت!

خواستم برگردم که برم دیدم بکهیون وایستاده پشتم !

گفتم: بکش کنار!

گفت: حالا حالاها نمیتونی بری! باید بیای!

پوفی کردم: ای بابا!عجب گیری کردیما!!!!خب یکی دیگه رو بردارید سئوالاتونو ازش بپرسید!

همون موقع مدیر برنامه هاشون سریع وارد اتاق رختکن شد و گفت: بکهیون بدو برو!

بعدش سریع به منم نگاه کرد و گفت: خانم شما هم سریع بیاین!

بعد اومد به سمتم و با دستش منو به سمت صحنه هدایت کرد!

.

.

تقریبا وسط صحنه وایستاده بودم!خیلی حس عجیبی بود!یه جورایی استرس داشتم!

از اون بالا همه چیز به وضوح دیده میشد!

تازه الان داشتم به جمعیت زیاد توی سالن پی میبردم!

همه ی اعضا تو یه ردیف وایستادن و سوهو میکروفون رو جلو دهنش گرفت و گفت:

We are one EXO

Sunshine Boy - 2...
ما را در سایت Sunshine Boy - 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : k-stories1 بازدید : 163 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 7:57